پسري عاشق دختري بود دختر هميشه به او جواب رد ميداد ..
يه شب پسر تصميم گرفت عشق خودشو ثابت کنه به دختره گفت يا مال من باش يا خودکشي ميکنم دختره سر حرفش بود و باز هم جواب رد داد ...
پسر بعد از شنيدن جواب منفي به خودش بنزين تزريق کرد و تا چند هفته به کما رفت بعد از مدتها بهوش اومد همون روز دختر رو بالاي سرش ديد که به ملاقاتش اومده بود
ديگه عشق اون پسر به نفرت تبديل شده بود
چاقوي جراحي رو برداشت تا دختر و بکشه
تو راه رو بيمارستان دونبال دختر ميدويد تا آخر سالن بيمارستان دختره رو گرفت.......
آقا تا چاقو جراحي رو برد بالا که بزنه به قلب دختره يهوپسره بنزين تموم کرد حالا پمپ بنزينم اون نزديکيا نبود هيچي ديگه هيچکسم تو اين گروني بهمون بنزين نداد دختره خيلي شانس اورد .......
روانیم خودتی
:: موضوعات مرتبط:
جهت لبخند زدن ,
,
:: برچسبها:
جهت لبخند زدن(4) ,
|
امتیاز مطلب : 132
|
تعداد امتیازدهندگان : 28
|
مجموع امتیاز : 28